ماجرای نقص فنی پرواز تهران-مشهد چیست؟ سختی های ترک سیگار | ماجرای یک جدایی سخت! ساقه‌های کوچک بامبو سخت‌گیری آموزش و پرورش در جذب معلم | دانشجومعلمان دوباره گزینش می‌شوند معلم برگزیده کشوری از خراسان رضوی، از مسیر موفقیتش می‌گوید | باید با نسل زِد ارتباط مؤثر داشته باشیم مرگ ۷ مادر براثر سقط جنین طی سال ۱۴۰۳ سیگار با رگ‌های بدنتان چه می‌کند؟ برنامه جدید آموزش و پرورش برای ارتقای کیفیت آموزشی دبستانی‌ها | بیش از ۳۲۰ هزار معلم در صف آموزش اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) | تداوم روند افزایش دما و احتمال بارش تگرگ در نواحی مستعد درددل ۲۴ معلم نمونه کشور با وزیر آموزش و پرورش | از نحوه طراحی سؤالات امتحان نهایی تا رتبه‌بندی معلمان وظیفه اصلی معلم القای حس ارزشمندی به دانش‌آموز است جزایر خلیج‌فارس شناسنامه‌دار خواهند شد ماراتن شکستن ترافیک برای رسیدن به حوزه کنکور قول مساعد تأمین اجتماعی برای اجرای مرحله‌ی دوم متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان دردسر‌های همسایگی با مدرسه | گلایه‌های شهروندان مشهدی از فعالیت مدارس در نزدیکی منازل آنها مشهد، شهر دوستدار سالمند می‌شود تداوم بارش در غرب، مرکز و شمال کشور (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) پشت پرده درمان‌های تزریقی مفصلی دست بند پلیس مشهد بر دست ساکن خانه مرموز روند نگران‌کننده چاقی در کودکان و نوجوانان هشدار درباره آمپول مونجارو | داروی لاغری تقلبی علت بیماری کبد چرب سبک زندگی نیست سهم ۵۵ درصدی سزارین از زایمان‌ها در کشور
سرخط خبرها

روایت سرزده از اورژانس بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد مشهد | رد خون

  • کد خبر: ۲۳۷۵۸۸
  • ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۳
روایت سرزده از اورژانس بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد مشهد | رد خون
وقتی تخت‌های اورژانسی به‌جای بیماران ضروری، درگیر افراد زخمی‌شده از نزاع‌هاست.

به گزارش شهرآرانیوز؛ نوار‌های زرد و نارنجی و سبز که اغلب روی زمین بیمارستان‌ها کشیده می‌شود و درحقیقت قرار است هر رنگ با یک نشانه، بیمار و همراه او را به‌سمت مقصد مدنظر راهنمایی کند، این‌بار جایش را به رنگ قرمز داده است؛ قرمزی که رد خون صدمه‌دیدگان یک دعوای گروهی است. کوچک و بزرگ و میان‌سال درگیر دعوا شده‌اند. تعدادی از آنها که به‌گفته خودشان، تیزی دربرابرشان زخمی ندارد (!) مانند مرغ پرکنده این‌طرف و آن‌طرف اورژانس هاشمی‌نژاد را طی طریق می‌کنند تا شاید بازهم با توسل به‌زور کارشان زودتر راه بیفتد.

یکی از آنان که سایر هم‌گروهی‌هایش بیشتر از او حساب می‌برند، جلوی پیشخوان پذیرش بخش تروما می‌ایستد. توجهی به افراد جلوتر ندارد. با قلدری همه را کنار می‌زند و خود را به ابتدای صف می‌رساند. دستانش پر از خون است و هم‌زمان با تلفن‌همراهش که حالا دیگر از رنگ مشکی به قرمز تبدیل شده است، صحبت می‌کند.

مسئول پیشخوان، رمز کارت بانکی را می‌پرسد و او بی‌توجه همچنان ماجرای دعوای گروهی را توضیح می‌دهد. با چهره‌ای پر از خشم انگار منتظر است که بدون هیچ دردسری یار زخمی‌اش را بستری کنند و دوباره به سر معرکه‌گیری برگردد. متصدی پذیرش سؤالش را تکرار می‌کند: «رمز کارت بانکی را بگویید.» به یک‌باره با صدایی بلند این‌طور فریاد می‌زند: «چندبار می‌پرسی؟ مگر نمی‌بینی با تلفن صحبت می‌کنم؟» کارش را با قلدری پیش می‌برد و می‌رود.

متصدی پذیرش می‌گوید: همین‌ها هستند که با این نوع فرهنگ، تخت‌های اورژانس بیمارستان‌های مشهد را اشغال می‌کنند. بیمار با عارضه سکته‌قلبی را اینجا می‌آورند ولی نمی‌توانیم به او تخت بدهیم؛ چون نزاع دسته‌جمعی می‌کنند و هر روز تخت‌ها را اشغال می‌کنند.

ویلچر و برانکارد نیست!

ساعت ۱۰:۳۰ جمعه‌شب، ورودی بیمارستان هاشمی‌نژاد مشهد، بیشتر از سایر روز‌های هفته ترافیک دارد. همه خودرو‌ها دوبله نگه داشته‌اند تا هرکدام مریض خود را به داخل اورژانس ببرند.

یکی فرزندش زمین خورده و سرش شکسته است. دیگری همسرش از افت فشار آنی، بیهوش شده است. آن‌یکی هم از روی نردبان افتاده و یک پایش از انگشت تا زانو، کاملا ورم کرده است و از درد بی‌تاب است. از ورودی، جایی که تعدادی از کارکنان، بیماران را راهنمایی می‌کنند، می‌پرسم این بیماران هیچ‌کدام شرایط خوبی ندارند، ویلچر یا برانکارد از کجا می‌توان تهیه کرد؟ پاسخ می‌دهد: نداریم! اما بازهم از ورودی اورژانس سؤال کنید.

به ورودی اورژانس می‌رسم. نوجوانی پانزده‌ساله در ورودی بیمارستان روی صندلی مراجعان نشسته است و سرمی به دست دارد. گویا تختی وجود ندارد که این‌گونه برای نوجوان سرم وصل کرده‌اند. دوباره سؤالم را برای برانکارد می‌پرسم. یکی از نگهبانان ورودی اورژانس می‌گوید: «خانم! برانکارد کجا بود؟ نمی‌بینید دعوای دسته‌جمعی کرده‌اند؟»

همه تخت‌های اورژانس پر شده است. پذیرش اورژانس، جای سوزن انداختن نیست. اینجا دیگر علاوه‌بر بوی مشمئزکننده خون، درودیوار هم رد خون به خود گرفته‌اند. روی میز پیشخوان پذیرش، رد دست خونی یکی از همان‌هایی را می‌بینم که دعوای گروهی کرده‌اند. از اورژانس برمی‌گردم و به قسمت معاینه پزشک بخش تروما، وارد می‌شوم. منشی این بخش، برگه‌ها را از دست بیماران یکی‌یکی می‌گیرد و به همه اعلام می‌کند دست‌کم باید تا پنج ساعت منتظر بمانند. 

اورژانس شلوغ است. بوی خون همه‌جا را پر کرده است. دستم را جلوی بینی قرار می‌دهم تا برگردم. مرد پنجاه‌ساله‌ای که از نردبان سر خورده و کل پایش ورم کرده است، لی‌لی‌کنان درحالی‌که نفسش بند آمده، تازه به بخش پذیرش اولیه رسیده است. گلایه می‌کند از اینکه درد دارد و ویلچری هم وجود ندارد.

بعد از گذشت چند دقیقه، چشم او نیز به لکه‌های خون کف بخش می‌افتد. با دیدن این لکه‌ها، دردش را فراموش می‌کند. مرد نمی‌داند که با همین پای ورم‌کرده و دردی که دارد، باید تا پنج ساعت منتظر بماند تا بالاخره به رادیولوژی معرفی شود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->